حسین کلباسی در سخن سردبیر شماره سی و ششم فصلنامه تاریخ فلسفه نوشت: فرهنگ را در حکم روح و جان ملتها و اقوام شمردهاند و در فقدان آن هیچ ملتی به بقای خویش امیدوار نیست.
در روزهای اخیر خبری بر روی خروجیهای برخی خبرگزاریهای فرهنگی قرار گرفت؛ خبر این بود: افتتاح کتابخانه ـ موزه فارابی (حکیم ترک) در شهر استانبول ترکیه با مشارکت کشور قزاقستان.
پیش از این نیز تندیس ابنسینا به عنوان پزشک و حکیم ترک در محل یکی از بیمارستانهای ترکیه نصب گردیده بود. فارغ از تحلیلها و واکنشهایی که نسبت به این اقدامات از سوی کشور همسایه در ابعاد سیاسی و با مقاصد خاص صورت می گیرد، این پرسش مهم مطرح است که به راستی ملیت و زبان متفکران و نامآوران عرصه علم و فرهنگ چه اهمیتی دارد که چنین اقداماتی موجب بروز واکنشهایی از سوی نخبگان و فرهنگدوستان و اهل علم و حتی مردم عادی از گوشه و کنار کشور شده است؟
چه ایرادی دارد که تصور کنیم بزرگان علم و فرهنگ متعلق به فرهنگ جهانی اند؛ زیرا صرف نظر از قوم و ملیت و زبان خود، در واقع به بشریت خدمت کرده و عمر خویش را در جهت گسترش و تعمیق علم و فرهنگ بشری مصروف ساختهاند؟
پاسخ این است که با تصدیق ابعاد جهانی و شهرت و نفوذ علمی و معنوی گسترده این دسته افراد، هر ملتی در شرایط امروز با همین سرمایههای علمی و تاریخی است که در دنیا سخن می گوید و حتی به پشتوانه همین سرمایه است که امکان حیات و بقاء معنوی خود را تضمین می کند.
در همین عالمی که سخن از الگوهای جدید زیست سیاسی و فرهنگی و تغییرات رابطه دولت ـ ملت و برداشته شدن مرزهای سنتی میان کشورها و اقوام است، بسیاری از کشورها و ملتهایی که ریشه تاریخی چندانی ندارند و یا مانند آمریکا اساساً فاقد هویت تاریخی اند، برای تغذیه روحی شهروندان خود و یا به منظور جلب و جذب گردشگر و یا مقاصد دیگر، دست به تاریخسازی و هویتهای جعلی و غیرواقعی زده، سرمایهها و میراث معنوی این و آن را به نام خود مصادره می کنند.
آن ملتهایی که از پیشینه تاریخی خوبی برخوردارند ـ مانند اغلب ملتهای شرقی ـ در حفظ و احیای میراث فرهنگی خود اهتمام ویژه دارند و در مقابل سرقت میراث فرهنگی خویش به شدت مقاومت می کنند. در غرب و اروپا نیز علاوه بر این تحفظ و مقاومت، گهگاه از این سنخ مصادرههای فرهنگی نیز صورت گرفته و می گیرد.
موضوع این است که مقوله فرهنگ، مقوله ای دفعتی، آنی و زودرس نیست که بتوان آن را همانند کالا ساخت و این سو و آن سو فرستاد، بلکه برعکس مقوله ای کاملاً تدریجی و البته به مثابه موجود زنده ای است که همانند دیگر جانداران، ادوار جنینی و طفولیت و نوجوانی و جوانی را تا دوره کهنسالی طی می کند، ولی در عین حال مرگ و نیستی به آسانی بر آن عارض نمی شود. از همین روست که فرهنگ را در حکم روح و جان ملتها و اقوام شمردهاند و در فقدان آن هیچ ملتی به بقای خویش امیدوار نیست.
ملت بزرگ و با فرهنگ ایران به مدد همین میراث معنوی خویش در طول هزاران سال، در متن تاریخ زیسته و اکنون نیز به مدد همین سرمایه، بقای خود را تضمین کرده است. این میراث به آسانی به دست نیامده، به آسانی حفظ نشده و به سهولت به دست نسل حاضر نرسیده است و در جریان گردش ایام، بارها مورد تاراج اجانب قرار گرفته است. فارابی، ابن سینا، مولوی، خیام، فردوسی، خواجه نصیر، سهروردی، ملاصدرا و صدها دانشمند و متفکر و هنرمند و شاعر دیگر، همه ایرانی اند و در عین حال عالم امروز مدیون و مفتخر به کوششهای آنان است.
پرسش اساسی تر آن است که نسل امروز با این سرمایه بینظیر چه می کند و چه باید بکند و از ظرفیتهای آنان چگونه بهره گیرد؟ امید است دولتمردان، عالمان و نخبگان و به ویژه جوانان با خودآگاهی نسبت به این میراث تاریخی، موقعیت آینده این ملت بزرگ را به پشتوانه همین سرمایه معنوی رقم زده و در حفظ و معرفی این میراث کهن تلاشی دوچندان کنند. «انشاالله»
منبع: خبرگزاری مهر