ایدۀ گناه آغازین بنای مسیحیت را تشکیل داده است. به تعبیری مسیحیت با اذعان به گناه آغازین آدم و شروع دوران هبوط آغاز شد. متفکران مسیحی در طول ادوار مختلف و پیش از آنها آبای کلیسا سعی کرده بودند تا به نحوی موجه گناه آغازین را صورتبندی کنند و راه خلاص و رهایی بشر از آن را در اختیار مؤمنان بگذارند. اوج این تلاش در مسیحیت آگوستین و بعدها در خوانش لوتر از آن قابلرؤیت است. بااینهمه، در دورۀ رنسانس این رویکرد به جهت دیگری رفت و متفکران این دوره تلاش کردند تا در ایدۀ گناه آغازین بازنگری کنند. یکی از فیلسوفهایی که بهجدّ این پرسش را پیگیری میکند، جوردانو برونو است. او در ضمن مجادلاتی که با لوتریها داشته، سخت در ایدۀ گناه آغازین احتجاج کرد و آن را از اساس بیبنیان دانسته است. در این مقاله نخست سعی میکنیم به بررسی و تبیین استدلالهای جوردانو برونو در این فقره بپردازیم و ادامه خواهیم کوشید با تحلیل متن کتاب مقدس و عبارات و فقراتی که در این کتاب هست و دستمایۀ ایدۀ گناه آغازین شده، استدلالهای برونو را تقویت کنیم و نشان بدهیم که او بهحق بر ایدۀ گناه آغازین و آرای طلایهداران آن ایراد میکرد. در بخش نتیجهگیری نیز نشان خواهیم داد که همین نقد بنیادین چگونه دوران جدیدی را در نسبت میان خداوند و انسان رقم زده است و اساساً رنسانس سرآغاز دوران خداجویی بوده است.
کلیدواژگان: گناه آغازین، مسیحیت، جوردانو برونو، لوتر، رنسانس
ابراهیم رنجبر، حسین کلباسی اشتری
فلسفه دین، دوره ۲۰، شماره ۴، اسفند ۱۴۰۲، صص ۲۹۹-۳۱۰
برای مطالعه مقاله ایــنــــجــــــــــا را کلیک نمایید