شما اینجا هستید   |

ديدگاه رايج دربارۀ فلسفۀ تحليلى اين است كه فلسفۀ مزبور منشأى انگليسى ـ آمريكايى دارد و راسل و مور نيز از بانيان آن هستند؛ ولى مايكل دامت معتقد است: خاستگاه واقعى فلسفۀ تحليلى آلمان، و فرگه نيز مؤسس و پيش‌گام آن است؛ زيرا تحليل فلسفى چيزى جز تحليل انديشه‌ها از رهگذر زبان نيست و اين همان رسالتى است كه نخستين بار فرگه آن را مطرح كرده بود.
دامت معتقد است كه فرگه با طرح نظريۀ «چرخش زبانى»، در آثار ماندگار خويش، به نام‌هاى «مقدّمۀ مبانى حساب» و «مفهوم‌نگارى» موجب شد تا پرسش شناسايى در فلسفۀ كلاسيك، يعنى نسبت ميان تفكر و اشيا، به مسئلۀ رابطه زبان و دلالت و معنا تبديل شود. مبناى اين نظريه، اصل «اصالت متن» است كه بر اساس آن، فقط در متن جمله است كه واژه معنا مى‌يايد؛ يعنى انديشه‌ها از طريق جملات انعكاس مى‌يابند و سخن گفتن از ساختار انديشه، سخن گفتن از پيوند معنايى اجزاى جمله است. البته، در اصل اين انديشه‌ها هستند كه صادق يا كاذبند و جمله صرفآ معناى ثانوى، متعلق صدق و كذب قرار مى‌گيرد. اين نوع رويكرد به مسئلۀ شناسايى، كه از سوى فرگه ارائه شده، همان چيزى است كه موجب ظهور فلسفۀ تحليلى شده است.
ساير انديشمندانى كه عمومآ به زبان آلمانى مى‌نوشتند مثل بُلتسانو، ماينونگ و به ويژه هوسرل نيز با طرح نظريه «حيث التفاتى»، در نظريۀ چرخش زبانى و در نتيجه فلسفۀ تحليلى نقش بسزايى داشته‌اند.

كليدواژگان: معنا، مصداق، صدق، انديشه، چرخش زبانى، اصالت

حسین کلباسی اشتری، عبدا… نیک‌سیرت

معرفت فلسفی، دوره ۵، شماره ۴، تابستان ۱۳۸۷، صص ۲۴۳-۲۶۵

برای مطالعه مقاله ایــنــــجــــــــــا را کلیک نمایید

به اشتراک بگذارید : | | |