درميان تمامی فيلسوفان باستان و شايد درميان تمامی چهرههای برجستۀ عرصۀ حكمت و فلسفه، كسی مانند ارسطو بر گسترۀ نقش و سهم مبدأ و علت غايي تأكيد نكرده است. در ديدگاه او، تمامی دگرگونیهای اعيان و موجودات در عالم «تحت القمر» به واسطۀ اصل غايی آنها توجيه و حتی علل ديگر نيز به نوعی به آن تحويل میشوند. دامنۀ شمول اين ديدگاه در فلسفۀ ارسطو تا آنجا است كه وجود مبدأی عالی عالم يعنی «محرک نامتحرک اولی» نيز بنا بر اصل ضرورت وجود علت غايی اثبات شده و نقش مبدأی اخير نيز تماماً در قالب فاعليت غايی است نه بيش از آن. از سوی ديگر، ارسطو به اصل وجود ضرورت طبيعی در كنش و واكنش پديدارها توجه میكند و میكوشد رابطۀ متقابل اعيان را بر اين مبنا توجيه كند؛ از اينرو، طبيعتاً پرسش مناسبت ميان «اصل غایی» و «اصل ضرورت طبیعی» در فلسفۀ ارسطو به ميان میآيد كه يقيناً پاسخ آن را بايد از امكانات نظری فيلسوف استنتاج كرد. در نوشتۀ حاضر كوشش شده است پاسخی متناسب با چهارچوب نظری فلسفۀ ارسطو در طبيعيات و مابعدالطبيعه به دست داده شود.
كليدواژگان: غایتانگاری، علل اربعه، اصل موجبیّت طبیعی، رواقیون، سنت مشایی
حسین کلباسی اشتری
نامه علوم انسانی، زمستان ۱۳۸۶ و بهار ۱۳۸۷، شماره ۱۸، صص ۷-۲۵
برای مطالعه مقاله ایــنــــجــــــــــا را کلیک نمایید